من معمولا سعی میکنم از فیلمها لذت ببرم و بدون پیشداوری سراغ آنها میروم ولی اولین قسمت این سریال برای من عجیب بود. شمشیر برهنه این سریال، نامها و اسامی آن بود که ذهنیت من را خدشهدار کرد. در این سریال، خدای لیبرالیسم و تجربهگرایی یعنی «جان لاک» در قالب نقشی با همین نام به عرصه آمده است و جالبتر اینکه در فصل چهارم متوجه میشویم جان لاک نام خود را به «جِرمی بنتام» تغییر داده است یعنی نام فیلسوفی که منفعت اقتصادی را اصل میداند. تفاوت او با جان لاک در این است که جان لاک مالکیت خصوصی را بعلت اعتقاد به لیبرالیسم ولی بنتام بخاطر اصالت منفعت مطرح میکند. جالبتر اینکه در این دوره او دیگر به رهبری رسیده است. نام دزموند(دیوید)هیوم فیلسوف پوچگرای اسکاتلندی که اتفاقا در این فیلم با همین نام و ملیت است توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد.«دنیل راسو» نیز زنی مردمگریز و تنها در جنگل است که نامش یادآور فیلسوف جامعهگریز «ژانژاک روسو» است. «میخائیل باکونین» فیلسوف آنارشیست شوروی هم در این فیلم نقشی دارد. نکته اینجاست که عقاید همه این فیلسوفان اومانیست غربی در این سریال، در ظرف زمان و مکان خود کاملا بحق توجیه میشوند.
اسامی غیرمشهور هم جهتدار هستند. مثلا نام «شپرد» رهبر نجاتیافتگان، بمعنی «چوپان» است و از اسامی حضرت مسیح بوده که مسیحیان گاهی شپرد را بجای کلمه مسیح و یا خدا بکار میبرند. صاحبان جزیرهی مرموز، اغلب اسامی یهودی دارند و کسانی که بعلت سقوط هواپیما، اتفاقی روی این جزیره فرود آمدهاند اغلب مسیحی هستند بجز یک نفر مسلمان و دو نفر چشم بادامی. فرد مسلمان یک شکنجهگر عراقی بنام سعید جراح است(جراح یعنی خونریز) و متولد شهر تکریت(محل تولد صدام) است! اسامی حواریون در بین مسیحیان،ریچال(راحیل مادر یوسف و بنیامین)، سیمون (شمعون)، آرن(هارون)، بن(بنیامین) و ژاکوب (یعقوب، پدر بنیاسراییل) به عنوان رییس اصلی و پشت پرده صاحبان جزیره عجیبتر از همه بود.
وقتی دیدم others با نامهای یهودی که اتفاقا گروهی برگزیده هستند، خطاب به مسافران سرگردان سقوط کرده در این جزیره گفتند: "این جزیرهی ماست نه جزیره شما، شما اینجا هستید چون ما اجازه دادیم." دیگر نتوانستم خودم را به خوشبینی بزنم! این ساکنان در قسمتهای اول بسیار وحشی و خونریز دیده میشدند ولی به مرور بیننده به این نتیجه میرسد که اتفاقا آنها بسیار انسانهای متمدن، باهوش و نهایتا انسانهای مظلومی هستند که برای نجات خودشان و بشریت در حال تلاش هستند. بعد از قتل عام عمومی ساکنان جزیره در سالهای گذشته، بار دیگر اخیرا مورد هجوم قرار میگیرند که مجبور به مهاجرت و جابجایی میشوند. صحنههای کوچ این ساکنان اصلی در جزیره خودشان بسیار رقتانگیز است و اجبارا به تنها نقطه امن جزیره یعنی معبد(temple) کوچ میکنند. غول ناشناختهای هم وجود دارد که بدون علت انسانها را میرباید و میکشد ولی بعد معلوم میشود که فقط یک سیستم امنیتی سالم برای حفظ معبد است. درمورد مکان جزیره هم آنها مطمئن نیستند که جزیره مطلوب آنها همانجا باشد بلکه فقط پیشبینی کردهاند که در آینده این نقطه میتواند باشد و اینگونه به آن نقطه رسیدهاند و جالبتر اینکه همه باید به آن جزیره برگردند چون قرار است جنگ بزرگی بین خیر و شر در آن جزیره رخ دهد و ... نکاتی از این قبیل مثل اصالت مادر، تولد و خون که از ارکان عقاید یهود است در این فیلم با ظرافت زیادی مورد توجه قرار گرفته است که بابررسی تک تک صحنهها و دیالوگها میتوان یک کتاب نوشت.
مدیریت اجباری جک شپرد بر جامعه نجاتیافتگان و رقابت او با جان لاک هم پر از نکات تاریخی است که در این مختصر نمیگنجد. جدال بنیامین و جان لاک برای هدایت جامعه یهودیان هم بیحساب نیست. تکیه کلام بنیامین این است که من همیشه و در همه حال برنامهای دارم. اوایل مخاطب میبیند که بنیامین، رهبر ساکنان اصلی جزیره، خیلی دروغ میگوید ولی بعد به این نتیجه میرسد که این دروغها فقط برای حفظ جان ساکنان جزیره و یا کل جهان بوده است. «برگزیده بودنِ» آنها توسط یعقوب هم خیلی تاکید میشود.
کسانی که هنوز هم یهودی بودن این سریال را باور ندارند کافی است lost را در گوگلکتاپ جستجو کنند تا بیابند که طی چند دهه اخیر چقدر کتاب منتشر شده که نام لاست در تیتر آنها وجود دارد. البته اغلب این کتابها در مورد سریال لاست نیست بلکه در مورد اقوام ناپدید شده یهود و یا بهشت گمشده آنهاست!
جملهی مشهوری در امریکاست که میگویند: "همه سینما میروند که با عقاید آن فیلم آشنا شوند ولی یهودیان سینما میروند تا عقاید خودشان را مرور کنند." موج عجیب سریال لاست در دنیا بقدری است که هزاران سایت و وبلاگ و فروم درباره رموز این سریال وجود دارد. کدهای این سریال در تطیهر چهره صهیونیسم بقدری حرفهای و فراوان است که انسان دوست دارد روزی 100بار بعضی از نویسنده ها و کارگردانانِ خودمان را به خاطر کارنابلدیشان شماتت کند!